درد های من جامه نیستند ‚ تا ز تن درآورم! چامه و چکامه نیستند ‚ تا به رشته ی سخن درآورم! نعره نیستند ‚ تا ز نای جان برآورم! درد های من نگفتنی ‚ درد های من نهفتنی است! درد های من گرچه مثل درد های مردم زمانه نیست ‚ درد مردم زمانه است! مردمی که چین پوستینشان ‚ مردمی که رنگ روی آستینشان ‚ مردمی که نام هایشان ‚ جلد کهنه ی شناسنامه هایشان ‚ درد می کند! من ولی تمام استخوان بودنم ‚ لحظه های ساده ی سرودنم ‚ درد می کند! انحنای روح من ‚ شانه های خسته ی غرور من ‚ تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است! کتف گریه های بی بهانه ام ‚ بازوان حس شاعرانه ام ‚ زخم خورده است! درد های پوستی کجا ‚ درد دوستی کجا! این سماجت عجیب ‚ پافشاری شگفت درد هاست! درد های آشنا ‚ درد های بومی غریب ‚ درد های خانگی ‚ درد های کهنه ی لجوج! اولین قلم حرف ‚ حرف درد را در دلم نوشته است! دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است! پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم? درد ‚ رنگ و بوی غنچه ی دل است! پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ‚ ز برگ های تو ‚ به توی آن جدا کنم? دفتر مرا دست درد می زند ورق! شعر تازه ی مرا درد گفته است ‚ درد هم شنفته است! پس در این میانه من از چه حرف می زنم? درد‚حرف نیست! درد ‚ نام دیگر من است! من چگونه خویش را صدا کنم...?
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان من و
تنهایی و
آدرس
manotanhaei.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.